نامه‏ به محمد مختاری













تو در تمام شعرهای جهان یک نفری اما در سرزمین من دوبار کشته می شوی،محمد مختاری!
یک بار تو را می دزدند و می کشند؛ یک بار تو را می کشند و می دزدند. با این همه تو همه ای محمد مختاری محمد مختاری!
بگذار این نامه که برای تو می نویسم به نشانی های نمی دانم، نشانی از همه داشته باشد. در تو، در مرگ تو رازی است که قفل محمد مختاری را از معمای محمد مختاری بودن بر می دارد. تو باعث تکثیر مردی شده ای که دوازده سال پیش تکه تکه شده است.
بین شما چه رازی بود که کلیدش دشنه و گلوله است؟ محمد مختاری محمد مختاری!
با این همه شتاب که تو می روی و دور می شوی این نامه هرگز به دستت نخواهد رسید.
هرگز تمام نخواهد شد
چرا که محمد مختاری محمد مختاری
محمد مختاری
محمد مختاری
محمد ...

۳ نظر:

  1. عالی

    آنان به چرا مرگ خود آگاهانند

    پاسخحذف
  2. چه میبایست این عادت دزدان پلید است که در شب میکند ناله.
    اما نمیداند که سحرگاهان در راهست و خشم خلقها گریبانش را خواهد فشرد.

    پاسخحذف