بدرود سالی که با زخم هایش خاطره ساخته است




















بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست
«احمد شاملو»


گذشتن از این سال برای ما آسان نیست. سالی که به تمامی داد عمری را از آن نستانده ایم. داد عمرهای بسیار بسیار. سالی که فرورفتن و برآمدن های خورشید هر بار جنازه روزی تاریک را به ساحلی افکند که از خون به سیاهی می زند. اما از پس گرفتن جنازه آخر، جنازه بیست و نهم اسفند هم چاره ای نداریم.
نفس های سال 1388 به شماره افتاده است سال ناگهان ها و ناهمواری ها. سالی که شکست در آن چهره ای شکوهمند دارد و پیروزی غمگین و خسته می نماید. سال مادران عزادار و آنها که غریبانه پیر می شوند پشت میله های بی شناسنامه زندان های بی کجا.سالی که قومی یله از دشمن خانه خویش به خانه دشمن خویش پناه برده است. سالی که امید و نومیدی چهره واقعی خود را نمایاندند و ما با چشم های تعجب خود دیدیم که چقدر به هم شبیه شده اند بی آنکه در چهره هم نگاه کنند.
دلم برای تهران تنگ شده است.
سالی که از این ساحل تاریک دامن می کشد باورهای ما را از تهران تغییر داده است. باورهای ما را از تاریخ نسل خودمان- تاریخی که بی دخالت ما ساخته می شد- تغییر داده است. ما به سرزمین خودمان نگاه می کنیم سرزمینی که دیگر شده است.سرزمینی که مردمش پس از سال ها غریبگی همدیگر را بازیافته اند. ما که پیش از این سال خاطره مشترکی نداشتیم. محفل مشترکی نداشتیم و دست هایی در کار بود تا شهر های ما را از هویت مردمش خالی کند و محله های ما را به واحد های خوابگاهی شهروندانی خسته بدل کند.
بگذارید دشمن خانگی چند شب تاریک هم تفنگ و سرنیزه را ستون خیمه بر باد خود کند با خاطره های مشترک ما چه می کند؟ دشمن خانگی می تواند همه چیز را به قالب قبلی در آورد اما با خاطره مشترک ما چه می تواند بکند؟ با خاطره 25 خرداد که ما تازه همدیگر را یافتیم ، با خاطره 30 خرداد که بوی خون یکدیگر را یافتیم و با خاطره 6 دی چه می تواند بکند؟ با باورمان به بی شماری چه می تواند بکند؟
سالی که گذشت اگر چه یادآوری اش باز کردن سر زخم های تازه است اما تاریخ پنهان سی ساله ای را عریان کرد که در تابش بی پرده این برهنگی، ما با خاطره نسل قبل از خودمان آشتی کردیم و با ریشه ای پیوند خوردیم که سال های هرزه ما را از آن بازداشته بود. با قبر های بی نشان، با خاوران.
آنها که آخرین 5 شنبه سال بر مزار ندا و سهراب و کشته های بی نشان بهشت زهرا گرد آمدند دریافته اند که قبرستان خاوران یعنی چه حتی آنها که به ضرب فراموشخانه ای که حکومت ساخته بود پیش از این حتی نمی دانستند خاوران کجاست.
دشمن خانگی با خاطره مشترک نسل ها چه می تواند بکند؟
دوست دارم این نوشته را با درود به سالی پایان برم که به آخر نرسیده است بلکه خود آغازی است.درود بر تو که از زخم هایت خاطره ساخته ای.

لینک این یادداشت در سایت آزادی بیان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر