نشانه ها از دور تازه تحرک در اردوگاه معترضان حکایت می کنند»» حرکت از اجماع محال به اجماع عملی


این نوشته پیش از این در تهران ری وی یو منتشر شده است.

بار دیگر و پس از آنکه به دنبال عاشورای خونین سال 88 رهبران جنبش سبز در لاک دفاعی فرو رفته بودند و به طور مشخص پس از نمایشی که حکومت با بازیگران دست آموز خود در نهم دی ماه سال گذشته تدارک دید و رهبران جنبش برای نخستین بار در هفت ماهگی جنبش سبز میدان را واگذاشته به دست حریف می دیدند، اکنون و در آستانه سالگرد کودتای انتخاباتی نشانه ها از تحرک جدی در خیمه رهبران سبز خبر می دهد هر چند اردوگاه این رهبران نه همان است که در 25 خرداد سال گذشته بود.

از ایده تغییر تا تغییر ایده ها

پس از فرونشستن گرد و غباری که انفجار غافلگیر کننده خشم فروخورده مردم پس از کودتای انتخاباتی در فضای گفتمان سیاسی ایجاد کرده بود کم کم فرصت نقد و بررسی روند شکل گیری و فرجام اندیشی برای حرکت اعتراضی مردم پدید آمد. هر چند تفاوت صف بندی نیروهای جنبش و گونه گونی همراهان آن در راهپیمایی اعتراضی روز قدس نمایان شد اما سیر حوادث از روز قدس تا عاشورای 88 چنان سریع و بی وقفه بود که کمتر مجالی برای نگاه تحلیل گرانه فراهم می کرد و چه بسا هر تحلیلی در فضای نظری با حادثه ای که پس از آن یا حتی در حین ارائه آن در میدان عمل رخ می داد، قصه پردازی کودکانه ای می نمود.

وقایع روز عاشورا بیش از هر چیز حرکتی خود جوش بود که پیامش را مستقیما نه به حکومت که به رهبران خود منتقل می کرد. این پیام طرح یک پرسش اساسی بود که انگیزه مشترک پیروزی تا آن زمان مانع از طرح صریح آن شده بود. پرسش این بود:« جنبش را تا فتح کدام خاک ریز رهبری خواهید کرد؟» این پرسش از سوی کسانی مطرح شد که از اصلاح نظام حاکم ناامید شده بودند و در روز قدس برای تحقق جمهوری ایرانی شعارهایی داده بودند که به زعم رهبران جنبش سبز شعارهایی ساختار شکنانه بود و به عقیده من که تا قبل از عاشورا در ایران و در میان معترضان حضور داشته ام؛ این پرسش اکثریت معترضان بود.(1)

اما چرا اردوگاه رهبران سبز همان اردوگاهی نیست که در 25 خرداد 88 بود؟ آیا این اردوگاه به تمامی از آن اصلاح طلبان بود؟ نشانه های این تغییر و آبشخورش کجاست؟ بسیاری بر این عقیده اند که آنچه جمعیتی چند میلیونی را در 25 خرداد و روزهای پس از آن پابه پای هم به خیابان آورد، اجماع حول مطالبه ای حداقلی بود که در شعار « رای من کو؟» عرض اندام می کرد. آنها و در راس شان میرحسین موسوی به تشتت نیروهای جنبش پس از 10 ماه آگاهند و بر توافق روی مطالبات حداقلی برای انسجام دوباره نیروهای جنبش تاکید می کنند. این تاکیدها و نیز تحرک گسترده ای که کنش گران جنبش با دیدگاه های متفاوت و بسا متضاد در فضای شبه انتقادی دنیای مجازی در روزهای اخیر داشته اند، خود نشان از تشتت آرا و انگیزه ها در صفوف معترضان است. این تشتت نه تنها در میان پیاده نظام یا گروه های مخالف بیرون از دایره نظام که حتی در میان پایگاه های اصلاح طلبی درون نظام نظیر مجمع روحانیون مبارز، فراکسیون اقلیت مجلس، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز دیده می شود. نگاهی به دید و بازدید های نوروزی گروه های سیاسی اپوزیسیون تشتت ها و قهرهای سیاسی میان این تشکل ها را به خوبی آشکار می کند.

اما واقعیت این است که همه جمعیت میلیونی روزهای پس از انتخابات زیر شعار « رای من کو؟» گرد نیامده بودند. این نگاه انحصارطلبانه می تواند به نادیده انگاشتن سهم گروه های مختلفی در جنبش بیانجامد که اساسا دغدغه ای فراتر از تقلب درانتخابات داشته اند و خود به شکاف در این اردوگاه دامن بزند.

فروریختن دیوارهای حاشا

پراکندگی نیروهای جنبش و شکل گیری فضایی از تقابل آرا در دنیای مجازی آن هم در آستانه سالگرد کودتای انتخاباتی از یک سو نشانه وجود صف بندی های قدیمی در میان منتقدان حکومت است و از سوی دیگر نشان می دهد که شلیک بی امان توپخانه کودتا به جنبش سبز اگرچه بازدارنده نبوده و انگیزه های شخصی تر را برای تداوم مبارزه در میان سبزها تقویت کرده اما با فروریختن دیوارهای حاشا، تضادهای درونی جنبش را نیز آشکار کرده است و این بزرگ ترین خدمت کودتا به عریانی و شفاف سازی جنبش دموکراسی خواهی در ایران است. به لطف این خدمت خصمانه ایده هایی که سال ها خاموش مانده بودند، با صراحت لهجه مطالبات دیگری را روی میز حکومت و رهبران جنبش گذاشتند.

مهم ترین تضاد درونی جنبش سبز که امروز بیش از هر زمان دیگر رخ نموده است تضادی است که در معلق ماندن این جنبش بین یک جنبش کلاسیک با مطالبات کلاسیک جنبش های ایرانی و یک جنبش نو با مطالبات خاص آن پدید آمده است. هرچند میرحسین موسوی در بیانیه ها، مصاحبه ها و به ویژه در دیدارهای اخیرش تلاش کرده است تا با مهندسی جنبش سبز آن را هر چه بیشتر به تعاریف جنبش های نو نزدیک کند، نقطه هدف جنبش را از تغییر کلان در ساختار سیاسی به اجرای « بدون تنازل» قانون اساسی و به زعم او استفاده از ظرفیت های معطل مانده قانون اساسی جا به جا کند و نیز اصرار او بر گسترش آگاهی و رسانه سازی جنبش سبز، ساخت عرضی جریان رهبری جنبش(2) و تاکید بر مسئولیت های فرد ( هر فرد یک رهبر، هر رهبر یک فرد) نشان آشکاری بر تمایل او به حرکت نرم و تعقیب سیاست های فرهنگی است و نیز در دیدار با ایثارگران صراحتا می گوید :« باید به مردم بگوییم ما دنبال قدرت و دسترسی به قدرت نیستیم. حکومت مال همان کسانی باشد که الان هست.»(3) اما بیرون از خیمه رهبری نشانه ها حاکی از آن است که بخش بزرگی از نیروهای جنبش به ویژه پس از آن که ناگهان به خود آمد و دید قدم های او در مسیر اعتراضی مسالمت آمیز حتی در نخستین روزها از خون ده ها شهید همراه گلگون است، بی صبرانه جز به تغییر بنیادین ساختار سیاسی، حذف ولایت فقیه و تحقق شعار جمهوری ایرنی نمی اندیشد. هدفی که لاجرم از رهگذر انقلاب و نفی ایده های رهبری جنبش سبز به دست خواهد آمد. این در حالی ست که تا پیش از طرح شعار جنجال برانگیز«جمهوری ایرانی» تکیه رهبران جنبش سبز بر ابطال انتخابات بود و از سوی دیگر طیف وسیعی از اپوزسیون اصلاح طلب خارج از کشور که غالبا خود را سخنگوی رهبران سبز قلمداد می کنند، صراحتا از خواست تصدی قدرت حرف می زنند.

نگاهی به شعارها، شعار نویسی ها، جو عمومی در رسانه هایی که خود را منتسب به جنبش سبز می دانند و آنچه البته با تردید می توان روح حاکم بر توده معترض قلمداد کرد، فاصله معنادار ایده های رهبری و انگیزه های فعالان توده ای جنبش را نشان می دهد. این شکاف به نوعی شکاف نسل ها نیز هست. تضادی که از پس نفوذ معنوی رهبران دهه شصتی در میان جوانانی سربر می کشد که در سال های پایانی دهه هشتاد وارد میدان مبارزه ای تمام عیار با حکومتی شده اند که پایه هایش را در دهه شصت محکم کرده است. این تضاد در قالب مطالبات قد بر می افرازد.

همین تضادهای عملی است که قدرت تئوریزه کردن جنبش و تدوین استراتژی های بلند مدت و ترسیم چشم اندازها را از رهبران جنبش و اتاق های فکری که هر روز در گوشه ای اعلام موجودیت می کنند سلب کرده است. ناتوانی ای که میرحسین موسوی در دیدار دیرهنگام خود با چهره های ملی-مذهبی صادقانه به آن اعتراف می کند.

لابی های تازه در خیمه گاه رهبران جنبش

تحرک تازه میرحسین موسوی و مهدی کروبی در یک ماه اخیر که در جمع بندی مهم ترین این تحرکات می توان به یک دیدار مشترک رهبران سبز، دو دیدار مهم و عقب افتاده موسوی، پیام ویدوئی ای او خطاب به کارگران و معلمان که در آن هوشمندانه دغدغه این دو قشر را مساله همه مردم می داند و دیدار مهدی کروبی با نمایندگان ادوار مجلس و گفت و گو با هفته نامه آلمانی اشپیگل اشاره کرد، قطعا خون تازه ای را در رگ های جنبش منتشر خواهد کرد. به ویژه آنکه نوع دیدارهای موسوی نشانگر نگاه دوباره به گروه هایی است که استفاده از توان آنها به فراموشی سپرده شده بود و کروبی نیز به ویژه در گفت و گو با مجله اشپیگل نکاتی را طرح کرد که نشان از توجه تازه او به جریانات سیاسی خارج از نظام و اقلیت های مذهبی تحت فشار دارد. این اقدامات می تواند قدرت همگرا سازی همه جریانات معترض و مفاهمه جنبش سبز را تقویت کند؛ با این حال ایده اصلی در دور تازه تحرکات رهبران جنبش سبز تلاش درجهت اجماع معترضان بر مطالبه ای حداقلی برای جلوگیری از شکاف در جنبش است. اما پرسش اینجاست که آیا در تقابل با نظام جمهوری اسلامی توافق معترضان بر هر حداقلی، ساختار کلی وضع سیاسی را در پایگاه حاکمیت نشانه نخواهد رفت و هر حرکتی لاجرم براندازانه نخواهد بود؟

اگر چه تلاش برای توافق نیروهای جنبش بر مطالبه ای حداقلی می تواند یک عامل وحدت در صفوف معترضان باشد و طرحی هوشمندانه تا با تحقق آن معترضان بتوانند پله پله و مرحله به مرحله مطالبات خود را پیگیری کنند و کم هزینه ترین روش برای درک صحیح از مطالبات، پرداخت آن و وادار سازی حاکمیت به پاسخگویی است تا در مرحله بعد مطالبه ای مشترک امکان طرح و تعقیب پیدا کند و نیز با طرح یک سوال مشترک که طبیعتا مرام سیاسی حکومت را به چالش خواهد کشید، اردوگاه کودتاچیان را بیش از گذشته رسوا کند، اما با توجه به اینکه ساختار پیچیده قدرت در جمهوری اسلامی با تکیه بر اجتهادهای نا معتبر از قانون اساسی پایگاه سیاسی خود را مستحکم کرده است، اجماع بر هر مطالبه حداقلی نیز جنبش را از سوی حاکمیت به مقابله با اصل نظام و قانون اساسی متهم خواهد کرد. چنانکه اعتراضی معمول به نتیجه انتخابات دامن جنبش را در همان روز نخست به این اتهام ها آلوده است. این اتهامی است که رهبران جنبش از منتسب شدن به آن پرهیز دارند.

حتی اگر این مطالبه حداقلی اجرای بدون تنازل قانون اساسی هم باشد، معنای دیگر آن تلاش برای خلع ید هیات حاکمه و پشتیبانان نظامی آنها از منابع قدرت سیاسی و اقتصادی خواهد بود و طبیعی است که این اجماع حداقلی را نیز تاب نخواهند آورد و به دشنام و اتهام با استناد به همان اجتهادهای نامعتبرشان از قانون به مقابله با معترضان خواهند رفت و حقیقت نیز این است که ساختار سیاسی جمهوری اسلامی چنان پیله درهم تنیده ای ست که دست بردن در هر تار آن لاجرم به فروپاشی کل منجر خواهد شد. هراس و دشمنی حکومت با ایده اصلاحات نیز حاصل آگاهی بر همین نتیجه است.اگر اجماع محالی نیز رخ بدهد با توجه به همین ساختار سیاسی به سرعت رادیکالیزه خواهد شد و از دل آن شعاری مثل جمهوری ایرانی بیرون خواهد زد و این بار تضاد بزرگ تری را در میان خیمه رهبران جنبش و اردوگاه معترضان جلوه گر خواهد کرد. بنابراین تنها با نفی نگاه انحصاری در نوع حکومت پیش رو از سوی رهبران جنبش و پذیرش همه دیدگاه ها و انگیزه هاست که در روزهای آتی جنبش سبز می تواند به همراهی تمام قد کارگران، معلمان، قاطبه مردم و جریانات سیاسی، یعنی اجماع همه معترضان، امیدوار باشد. این سخن میرحسین موسوی که «نقاش‌های مدرن هنگام خلق اثر عمدتا" دو رویکرد دارند؛ یک گروه آنچه را که مشاهده کرده‌اند و یا تصور کرده‌اند متحقق می‌سازند و به روی بوم می‌آورند؛ و گروه دیگر، کار را شروع می‌کنند و بدون تصوری از اثر نهایی به‌تدریج و بر روی بوم، نقاشی نهایی را سامان می‌دهند و متولد می‌کنند. آنچه در جنبش سبز در حال وقوع است را می‌توان از نوع رویکرد و روش گروه دوم توصیف کرد.»(4) می تواند نشانه ای مثبت و ضمنی از کنارگذاشتن نگاه انحصاری رهبران در تعیین نوع حکومت پیش رو باشد. آیا رهبران جنبش در تجدید نظر بعدی به سوی این اجماع عملی گام بر خواهند داشت؟

پانوشت:

1- ذکر این نکته را از آن جهت ضروری دانسته ام که لاجرم نگاه غالب ما به ایران درست وقتی از ایران خارج می شویم، از روی دست فضای مجازی و رسانه هایی است که مطمئن نیستیم می توانند یا می خواهند حقیقت عریان جامعه امروز را تصویر کنند. بنابراین به جاست در این جا برای تبری جستن از بعضی اتهامات این حرف عین القضات همدانی را تکرار کنم که « هر چه می نبیسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتن.»

2- این در حالی ست که میر حسین موسوی همچنان از موضع گیری شفاف در برابر ساختار هرمی قدرت در نظام دینی–سیاسی جمهوری اسلامی امتناع می کند. تاکید بر ارزش های فردی و اصالت دادن به فرد، فرد آدم ها از یک سو و پذیرش ضمنی نظام ولایی از سوی دیگر موقعیت پارادوکسیکالی را خلق می کند که به نفع جنبش نیست و کم کم توده ای از یک انتظار برآورده نشده را به وجود خواهد آورد.

3- طرفه آنکه جرقه جنبش سبز با یک کودتای انتخاباتی و تلاش اصلاح طلبان و اقتدارگرایان، یکی برای تصدی قدرت در رده دوم حاکمیت و دیگری برای حفظ تمامیت آن زده شد.

4- بخشی از سخنان میرحسین موسوی در دیدار با جمعی از نیروهای ملی-مذهبی،تهران،2اردیبهشت1389.برای مشاهده متن کامل این سخنان نگاه کنید به:

http://www.rahesabz.net/story/14156

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر