14ماه از انتظار افتادن پرده سیاست‌ های پنهان جمهوری اسلامی می گذرد»»» کارت های افشاگری در دست سیاست ورزان و نقش بازیگران بیرون از بازی

این نوشته پیش تر در تهران ری ویو منتشر شده است

رازناکی سیاست و پرده پوشی اهلش در تمام حکومت ها و تا بیرون مرزهای تعدی به حقوق شهروندان امری معمول و گریزناپذیر است؛ اما در جوامعی که حیات اجتماعی و فرهنگی مردم بر بنیان استبدادی دیرسال می بالد، فاش گفتن و دلخوش داشتن تنها، ویژگی قلندران است و پوشیده داشتن و در سایه نقاب های لایه لایه نشستن و نامحرم شمردن مردم، به یگانه منش اهل سیاست بدل می شود؛ تا آنجا که باور به پوشیده داشتن حقیقت حتی بر باور فاش گفتن و دلخوش داشتن چیره می شود. اگر حلاج حقیقتی را فریاد می کرد لاجرم بر دار شد و اگر حافظ در سرمستی می سرود «فاش می گویم و از گفته خود دلشادم» جایی دیگر سرخورده به کنجی می نالید که «حافظ اسرار الهی کس نمی داند، خموش!» و سعدی «دامن از گفته های پریشان» فرومی شست. خلاصه آنکه در سرزمین ما پنهان کاری های مصلحت اندیشانه و خاموشی گزیدن های عافیت طلبانه منش قاهر اهل سیاست است و شاید عادت ثانویه همگان؛ و از آن سو جزیه فاش گفتن، دار است و اگر نباشد تهمت خیانت و لاف و دروغگویی. بی دلیل نیست ما با تاریخی سروکار داریم که زوایای پنهان آن بیش از واضحات است. حتی در مقام تاباندن نوری به این زاویه های تاریک، همواره از پشت پرده ها حرف می زنیم بی آنکه بدانیم در حرف هایمان پشت پرده های بسیاری طرح می کنیم؛ با استعاره رمز می گشاییم و با کنایه به معماها پاسخ می دهیم و هر کس که می میرد زندگان می گویند: «دریغ! چه حرف های ناگفته که با خود به گور می برد!»
هدفم از طرح این موضوع آن است تا شاید نگاه به سخنان اخیر میرحسین موسوی و اشاره او به بازگویی وقایع جنگ و دلایل استعفایش از مقام نخست وزیری را تا آنجا که می شود از جنجال بی حاصل میان نگاه های سیاه و سفید، آزاد و در زمینه ای خاکستری طرح کنم. نگاه آنها که به دلیل شکیبایی بسیار در رازداری تاریخ سیاسی دهه اول انقلاب بر او می تازند و آنها که متعصبانه و محافظه کارانه سکوت و خویشتنداری او را به درایت و انتظار دمیدن فرصتی مناسب تعبیر می کنند و منتظرند تا روزی آتشفشان خاموش او بساط استبداد را در هم پیچد.
وزنه افشاگری و انتظارهای برنیامده
گویا گروه نخست فراموش کرده اند 4 سال پیش و در شرایطی که جامعه تا این اندازه گرفتار تنش و تشتت نبود انتشار نامه آیت الله خمینی درباره پذیرش قطعنامه 598 از سوی هاشمی رفسنجانی چه تبعاتی به دنبال داشت(1) تا جریان حاکم نشان دهد سخن گفتن از واقعیت های تاریخی در سیطره حکومتی که در باب قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات حتی به لحاظ صورت و شکل از حکومت های مترقی دنیا 200 سال عقب مانده است هزینه های بسیار خواهد داشت. (2) ما در جامعه ای زندگی می کنیم که حتی قانون انتشار و دسترسي آزاد به اطلاعات با تعابیر خاص و محدودکننده جمهوری اسلامی و نه شکل مترقی آن به یک سالگی هم نرسیده است. (3) در چنین جامعه ای با آن زیربنای فرهنگی و این شرایط پیچیده، انتظار گفتن هر سخنی از سوی سیاستمداران، انتظار درآمدن آنها از جامه رهبری سیاسی و پوشیدن خرقه قلندران و برآوردن عربده بر سر کوچه و بازار است. از این منظر میرحسین موسوی نمی تواند و نباید دست به افشاگری بزند و با این کار جریان اعتراضی را با دست خود به لبه پرتگاهی ببرد که ماشین قدرت نظامی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی تیغه روبنده خود را بر زمینش استوار کرده است و می غرد.
گروه دوم نیز گویا نمی دانند فرصت فرارسیده و دیریست که فرا رسیده است. آنچه تمام ساختارهای سیاسی مردم سالار در دنیا درباره انتشار اخبار و حقایق و افشای پشت پرده ها بر آن اتفاق نظر دارند این اصل است: «هرگاه درخواست عمومی برای آزادسازی اطلاعات ارجحیت یابد، شکل‌های دیگری از اطلاعات نیز آزاد خواهندشد.» (4) زنگ درخواست عمومی در ایران برای گفتن حقایقی که 30 سال مردم در آگاهی بر آن نامحرم انگاشته شده اند، دیریست به صدا درآمده و امروز بسیاری به دلیل طرح گوشه ای از این حقیقت ها اعدام شده اند؛ در زندانند یا در جایی از جهان آواره اند. میرحسین موسوی با داعیه مردم سالاری حالا باید به این درخواست عمومی تن دهد؛ پیش از آنکه فرصت تاریخی ای که با نثار خون معترضان پدید آمده چون ابری در برابر باد، پاره پاره و مضمحل شود.
اکنون بر سر دوراهه ایم. میرحسین موسوی می تواند و باید سخن بگوید یا همچنان باید مخاطبان خود را در انتظار و مخالفانش را در خوف و رجا نگهدارد؟ و با کارت های برنده ای که نمی دانیم چیست بازی کند؟
خستگی تماشاگران از تماشای یک بازی درازدامن
بازی با کارت افشاگری در سی سال گذشته بازی درازدامنی ست. هرچه حاکمیت، رسانه های عمومی را محدودتر سازد، مردم را نامحرم تر بداند و خود را در حصار امنی قرار دهد که در پس آن نیازمند پاسخگویی به مردمان خود نباشد، ناخواسته امتیازهای افشاگری را در میان حلقه وابستگان خود ـ که درون همین حصار امنیتی زیسته و حکم رانده اند - بیشتر توزیع می کند. بی جهت نیست که سال هاست در ایران همه لاف افشاگری می زنند؛ از ورزش گرفته تا سیاست، فرقی نمی کند. آنها در واقع از بار مسئولیت های انباشت شده رسانه های مستقلِ ناموجود و مردم پرسش گرِ دست و دهان بسته، چیزی برمی دارند و برای عرضه اش بازارگرمی می کنند و سر آخر نیز این کالای مرموز سیاسی باز تا اطلاع ثانوی به فروش نمی رسد و دست ناخورده به انبار جنگ سرد سیاستمداران بازمی گردد.
قصد ندارم این داستان را از ابتدا روایت کنم. از آنجا شروع می کنم که تهدید به افشاگری در انتخابات دهم ریاست جمهوری شکلی دیگر پیدا کرد.
اگرچه هشدار میرحسین موسوی درباره اعلام دلایل استعفایش از مقام نخست وزیری در سال 1367 نخستین تهدید رسمی به افشاگری در روزهای مبارزه انتخاباتی بود و او در جمع دانشجویان دانشگاه گیلان (27 اردیبهشت1388) و در پاسخ به سوالی در این باره گفت: «امیدوارم دوستانی که با هم ارتباط دارند، دیگر این سوال را نپرسند؛ زیرا مجبور خواهم شد ابعاد دیگری از این استعفا را بشکافم که به نفع این دوستان نخواهد بود.» (5) اما این محمود احمدی نژاد بود که در فاصله کمتر از دو هفته تهدید خود را عملی کرد. او در یکم خرداد 1388 و در جمع هوادارانش، که در ورزشگاه شهدای هفتم تیر گردآمده بودند، تهدید کرد: «ناگفته‌هاي چهار سال گذشته را در مناظره‌هاي انتخاباتي مي‌گويم تا بسياري از مسائل براي مردم روشن شود.» (6) او این تهدید خود را در مناظره های انتخاباتی عملی کرد و بیش از آن حتی درباره نزدیکان شخصیت های سیاسی حامی موسوی نیز مسائلی را مطرح کرد که نشان داد او و جریان سیاسی همراهش در عمل به این تهدیدها نه تنها مصونیت دارند که مورد تشویق نیز قرار می گیرند.
این نکته مهمی ست که در طول 14 ماه گذشته همواره حامیان حاکمیت در افشاگری های خود حتی آشکارا به ورطه افسانه سرایی درافتاده اند؛ اما جریان سیاسی معترض پا از اقامه تهدید به افشاگری فراتر نگذاشته است. در طول 14 ماه گذشته منتقدان حاکمیت وزنه افشاگری را بسیار دست به دست کرده اند. نگاهی به این تهدیدها کافی ست تا از حجم ناگفته های اهالی سیاست ایران تخمینی به دست آید. کمتر از 4 ماه پیش مهدی هاشمی، فرزند رئیس مجلس خبرگان رهبری پس از اوج گیری تهدیدهای قضایی در بیانیه ای خطاب به قوه قضاییه و دولت جمهوری اسلامی به آنها توصیه کرد: «به فکر روزی هم باشند که صبر اینجانب به سرآید و مطالبی را که از عقبه این سناریوسازی‌ها می‌دانم و مایل نیستم برملا شود، برملا گردد.»(7) مهدی کروبی یکی از رهبران جریان اعتراضی به دفعات اعلام کرده است در صورت تداوم فشارهای سیاسی ناگفته های خود را به زبان خواهد آورد. آخرین بار این تهدید را در نامه ای به احمد جنتی و در پاسخ به ادعاهای او به کار برد.(8) او حتی پس از ماجرای 14خرداد1389 و ممانعت هواداران حاکمیت از سخنرانی نوه آیت الله خمینی در مراسم یادبود او، در نامه ای به سیدحسن خمینی نوشت: «چنانچه نیروهای خبیث پشت پرده از تکرار این گستاخی ها پرهیز و خودداری نکنند، جفاها، ستم ها و فشارهایی را که به مرحوم حاج سید احمد آقا وارد کردند همچنین افراد و اشخاصی که برای تحقیر و توهین به فرزندان آن عزیز سفر کرده وصیت دست کاری شده منتشر می کنند از حوادثی که بر او رفت برای ملت شریف ایران و همچنین آیندگان روشنگری خواهیم کرد.» (9)
همچنین در جریان حمله سازمان یافته گروهی از هواداران حاکمیت به خانه مهدی کروبی در اسفند 1388، همسر او در مصاحبه ای به عقلای حکومت توصیه کرد: «دست از این روش های بدوی برداشته و اوضاع را از اینکه هست وخیم تر نکنند و مطمئن باشند در صورت تداوم این امور جاهلانه، نکات گفتنی بیشماری برای محرمان اصلی انقلاب که مردم هستند خواهم داشت.»(10) او و مهدی کروبی این نوع تهدیدها را به دفعات طرح کرده اند. یک ماه پیش نیز الیاس نادران، نماینده اصولگرای منتقد دولت و یکی از اعضای کمیته حقیقت‌یاب وقایع کوی دانشگاه و مجتمع سبحان، اعلام کرد: «واقعاً جای تأسف و گلایه دارد که ابعاد این پرونده پس از ماه‌ها گذشت از حادثه صورت گرفته، هنوز برای مردم باز نشده است. اگر مسئولین در رابطه با آن حادثه اظهار نظر نکنند، اسناد و مدارک خود را شخصا در اختیار رسانه‌ها قرار خواهم داد.»(11) و ده ها مورد دیگر که ذکر تمام آنها حرف را به درازا می کشاند تا اینکه میرحسین موسوی چندی پیش در جریان یک سخنرانی پس از 14 ماه، این دور تهدید را کامل و بار دیگر اعلام کرد: «بنده هنوز لب به سخن درباره دهه اول انقلاب باز نکرده ام و هیچ گاه هم میل نداشته ام در این باره صحبت کنم ولی ظاهرا مجبورم در صورت ادامه این تحریف ها برای دفاع از رزمندگان سلحشور و مدیران برجسته ای که در این میان سهمم عمده داشتند ناگفته های خود را بگویم و نیز بگویم که استعفای سال ۶۷ بر سر چه بود.»(12)
خواست عمومی بیرون از میز بازی
چنانکه گذشت تمامی تهدیدهای معترضان حکومت به افشاگری،تهدیدهایی مشروط است . طرح شرط هایی از این دست و استفاده بازدارنده از حقایق ناگفته برای دفع فشارهای سیاسی از سوی مهدی هاشمی، مهدی و فاطمه کروبی و نیز دلایل میرحسین موسوی این گمان را تقویت می کند که همچنان خواست عمومی جامعه برای روشن شدن تاریخ پرابهام جمهوری اسلامی از سوی دست اندرکاران امروز و دیروز حکومت، خواستی دست چندمی ست و وزنه افشاگری برای شفاف شدن میدان دید مردم به کار گرفته نشده بلکه ابزاری در تک و پاتک های سیاسی دو جناح درگیر در درون حاکمیت است. پرتاب کنندگان وزنه افشاگری گویا اصلا به این موضوع اهمیتی نمی دهند که طرح کنایه آمیز گوشه ای از حقیقت، تا چه اندازه فضا را برای حدس و گمان باز می کند و چقدر می تواند بر شکل گیری برداشت های غیرواقعی از حقیقت مکتوم، موثر باشد. تنها توجه به تهدید درباره افشای آنچه بر سیداحمد خمینی رفته، کافی ست تا روایت های ساختگی و داستان های عجیب و غریب درباره مرگ پرابهام او در ذهن جامعه ای شکل گیرد که همواره از دانستن حقیقت محروم بوده و به همین دلیل قصه پرداز شده است و کم کم راه رسیدن به روایت های درست تاریخی را مسدود کند.
اینها همه در ضرورت بازگویی حقیقت است؛ اما در این تحلیل ها نباید موقعیت خاص سرزمینمان را فراموش کنیم. در سرزمینی که نماینده مجلس آن بر اساس اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی «در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسایل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید» و براساس اصل هشتاد و ششم قانون اساسی «در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمی‌توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده‏اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده‏اند تعقیب یا توقیف کرد‏» به رغم هشدارهایش نسبت به ارائه اسناد و مدارک خود درباره فاجعه ای ملی تعلل می کند، پیداست که منتقد خارج از حیطه قدرت برای طرح ناگفته ها تا چه اندازه در تنگناست و حکم زبان گشودنش، انداختن جرقه آتش در انبار باروتی ست که سی سال در انتظار انفجاری بزرگ خود را گرم کرده است و معلوم نیست میدان انفجارش تا کجا گسترده خواهد بود.
اما در یک بازی سیاسی باید به امتیازهایی که کاربست وزنه افشاگری از حریف می گیرد نیز توجه کرد و از این منظر اجازه داد تا کارت های افشاگری در فضایی سیاست ورزانه، نه هیجان آلود، دست به دست شوند. تهدیدهای جناح منتقد به شکل بی سابقه ای حاکمیت را وادار به کاربست متقابل این وزنه کرده است. اگرچه حاکمیت در 30 سال گذشته با تهمت و افترا و دروغ بستن به مخالفان بیرون از قدرت خود به نام افشاگری، به هتک حرمت و حیثیت افراد و جریان های سیاسی پرداخته است که نمونه روشن آن را می توان در صفحات «نیمه پنهان سیاستگذاران فرهنگ و هنر» روزنامه کیهان و برنامه «هویت» صدا و سیما دید اما در یک سال گذشته این ترفند را برای عناصری به کار بسته است که تا 23خرداد سال پیش مورد تایید شورای نگهبان بوده اند. هر چه جناح منتقد در کشیدن پرده ها و نمایاندن پشت آن تعلل کرده است، حاکمیت تمام توان خود را بر افشای پشت پرده منتقدان صرف کرده و در آن هیچ ملاحظه ای را که قواعد بازی سیاسی را محترم بشمارد، لحاظ نکرده است. این واکنش های عصبی نظیر دادگاه های فرمایشی و اعترافات تلویزیونی، انتشار مشکوک فایل صوتی سخنرانی معاون وزارت اطلاعات برای نمایندگان استانی وزارتخانه و افشاگری درباره فعالیت احزاب اصلاح طلب و شخص موسوی خوئینی ها، برنامه های تلویزیونی نظیر «دیروز، امروز، فردا» و در آخرین مورد ادعای عجیب و غریب احمد جنتی در افشای پرداخت یک میلیارد دلار به رهبران جنبش سبز و قول پرداخت 50 میلیارد دلار دیگر از سوی کشورهای غربی، فرصت های برد یگانه ای را برای منتقدان فراهم می کند.
غفلت تماشاگران از پیشنهاد بازیگر اصلی
اما بحث بر سر افشا یا مکتوم داشتن وقایع تاریخ سیاسی دهه اول انقلاب با سخنرانی میرحسین موسوی در جمع گروهی از فعالان سیاسی در شهرستان کرج دوباره طرح شده است. ما عموما تنها به عنصر تهدید در این سخنان توجه کرده ایم و عناصر پیشنهادی آن برای بازخوانی تاریخ در هیاهوی رسانه ای مغفول مانده است.
به گزارش سایت کلمه «نخست وزیر دفاع مقدس سخنان خود را درباره تحریف تاریخ انقلاب اسلامی به ضمیمه های حجیم روزنامه های دولتی در آستانه ۲۲ خرداد مستند کرد و گفت: ضمیمه هایی که در این باره منتشر شدند بهانه خوبی ست که جنبش سبز یک بار در کنارهمه فعالیت های خود به صورت واقع بینانه ای با تاریخ سی سال گذشته روبه رو شود و با تحقیقات مستقل به این مساله بپردازد.»(13) این نکته ای بود که در سایه تهدید به افشاگری از دیدها پنهان ماند.
بازانتشار متن دلایل استعفای میرحسین موسوی از مقام نخست وزیری(14) ، چند روز پس از این سخنرانی در سایت رسمی ابوالحسن بنی صدر، اگر اقدامی هماهنگ با رهبران جنبش در داخل ایران بود یا اقدامی کاملا مستقل، نشان داد نه تنها سیاست مداران جمهوری اسلامی در گفتن حقایق به مردم تعلل می کنند بلکه فرهنگ مسلط بر پژوهشگران و تحلیل گران ما نیز باعث شده تا از حداقل ظرفیت ها و امکانات موجود در این فضای بسته بهره برداری نکنند. ما برای درخواست انتشار متنی پیش منتشرشده، این همه نیروی تبلیغاتی خود را در فضای مجازی بسیج کردیم حال آنکه با تحقیقی مستقل، امکان دسترسی به این نامه فراهم می شد.
تردیدی نیست اگر دلایل این استعفا در هنگام ارائه آن مورد تحلیل قرار می گرفت قطعا امروز ما مسیر متفاوتی را در طول دو دهه طی کرده بودیم؛ اما امروز نیز فرصت تازه ای پدید آمده است. اگرچه ابوالحسن بنی صدر با بازانتشار این نامه، بار انتشار آن را از دوش میرحسین موسوی برداشته، اما بار سنگین تری بر دوش او و تحلیل گران و نظریه پردازان جریان اعتراضی نهاده است. امروز دیگر میرحسین موسوی در برابر پرسش از دلایل استعفای خود نیست تا پاسخ به آن را چون وزنه افشاگری دست به دست کند؛ او حالا در برابر پرسش های دقیق تر و عمیق تری قرار دارد که انتشار این نامه به وجود آورده است. او به سنگینی این بار، از پیش آگاه بوده و جنبش اعتراضی را به کمک خود فراخوانده است. تمام اتفاقات یک سال گذشته به قول او «بهانه خوبی ست که جنبش سبز یک بار در کنار همه فعالیت های خود به صورت واقع بینانه ای با تاریخ سی سال گذشته روبه رو شود و با تحقیقات مستقل به این مساله بپردازد.» ضرورتی که بیش از مرافعه اهل نظر بر سر بازی ای با کارت های افشاگری، که اهالی سیاست آن را پیش می برند، اهمیت دارد. ما نباید فراموش کنیم در بازی دیگری نقش آفرینیم؛ بازی با کارت هایی که اهل سیاست آنها را کنار گذاشته اند. ما باید این کارت ها را پیدا کنیم و آنها را واداریم تا کارت های ما را نیز روی میز بازی بگذارند. همچنان که نباید این سخن «نیچه» را نیز فرامموش کنیم: «در حقیقت و جست وجوی حقیقت، نكته ای نهفته است و اگر انسان در این كار، حقیقت را برای نیكوكاری نخواهد، شرط می بندم كه هیچ نخواهد یافت!»

پانویس ها:
1- گزارش جامعی از واکنش ها به انتشار نامه خمینی از سوی هاشمی را اینجا بخوانید. http://www.less10.mihanblog.com/post/446
2- http://www.hamshahrionline.ir/news-79316.aspx
3- ابلاغ تصویب این قانون در بهمن ماه گذشته اینجا http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/?id=186634 و متن کامل این قانون را اینجا http://www.hooghooghdan.ir/law/index.php?pid=9 ببینید.
4- همان 2
5- http://new.parlemannews.net/index.aspx?n=889
6- http://gostareshonline.ir/iran-news/4999-2009-05-22-16-53-15.html
7- http://www.khabaronline.ir/news-56515.aspx
8- http://www.sahamnews.org/?p=1476 و http://www.sahamnews.org/?p=5458
9- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/06/100606_u03-karroubi-khomeini-khamenei.shtml
10- http://www.sahamnews.org/?p=1332
11- http://www.rahesabz.net/story/17628/
12- http://www.kaleme.com/1389/05/04/klm-26859
13- همان 12
14- http://enghelabe-eslami.com/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/1933-------------67---.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر