تشریح

اینجا بشنوید

با استخوان هایی از فولاد و چشم هایی از چدن

موهایی از براده های آهن و

گونه هایی از سرب

و دهانی از جیوه در مجاورت هواها

قلبی از قلع و رگ هایی از مس

قلعه ای گشاده بود سرزمین من که اسب ها در آن می تاختند و سم هاشان جرقه می انگیخت


با اسب هایی که از تو می رمند

هزار مست می دوند


از صخره های سخت و کمرگاه ها پایین می رود با حباب چشم های سرگردانی که بر آن می ترکند

رودخانه ای از فلز سرخ

که آسمانش هواپیماهای هنوز نیامده است


این دست ها که از تو روانند

راه دریا را نمی دانند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر